قالی بافی در عهد مفرغ

( 1500 تا 2500 سال پيش از ميلاد مسيح )

اولين اطلاع و يا به عبارتي كشفياتي كه نشانه اي از هنر قاليبافي در عهد مفرغ را با خود به دنبال دارد مربوط به كارد قاليبافي است كه توسط ‌‌‌« ا . ن . خلوپين I.N.Khlopin » راجع به ابزار مخصوص قاليبافي ، از جمله كاردك ، از گورهاي عصر مفرغ در تركمنستان  و شمال ايران كشف شده و اولين بار در شماره دوم از دورة پنجم مجله Hali ( پاييز 1982 ) به چاپ رسيد ، اما روشن ترين تصوير در خصوص قالي بافي عهد مفرغ را دكتر علي حصوري به دست مي دهد . وي براي اولين بار در سال 1354 با دو ابزار از اين نوع مواجه شد كه پس از وقوع يك سيل و پديد آمدن يك كور توسط يك مرد قشقايي در شمال غربي راهجرد و در نزديكي كامفيروز فارس پيدا شده بود . وي در توضيح دلايل تعلق اين ابزار به ابزار قالي بافي با بررسي شكل ظاهر و نوع طراحي وساخت آنها و ارايه تصوير روشني از مشخصاتشان چنين مي نويسد .

« قطعه اي كه سرنيزه و امثال آن به نظر مي آيد داراي زايده كوچك سوراخ داري در انتهاست كه بي شك محل نصب دستة چوبي است ، اما بسيار ظريف به طوري كه با اين ظرافت نمي توانسته است براي ضربه زدن به كار رود ، بلكه به طور قطع در كارهاي معمولي و فقط براي بريدن مفيد بوده است . اگر اين وسيله به عنوان جنگ افزار به كار رفته باشد بايد نوك آن صدمه ديده باشد يا ساييدگي پيدا كرده باشد . در حالي كه تنها دو قسمت كنار آن ، يعني دقيقاً لبة دو تيغه آن بر اثر طول كاربرد و احياناً تيز كردن هاي مكرر فرو رفته و قوس برداشته است . اين نشان مي دهد كه وسيله برش بوده است . بي شك اين ، يك كارد برش خامه بوده است . جاي دسته كوچك آن هم فقط براي يك كارد معمولي شايستگي دارد و از سوراخ آن نخي مي گذشته است كه آن را به دسته ي چوبي ثابت مي كرده است .

قطعه دومي كه باز ممكن است ابزار جنگي به حساب آيد ميله بلند جوالدوز مانندي است با سري برجسته و دكمه مانند ، طول آن 45 سانتيمتر و قطر ته آن در حدود يك سانتيمتر و نوك آن تيز است . در فاصله ده سانتيمتر از ته آن سوراخي در بدنه آن ديده مي شود در صورتي كه اين وسيله ابزار جنگي مي بود ، مي بايست كه آن هم باريك و سوراخ دار و به هر حال شكلي باشد كه بتوان دسته اي به آن متصل كرد . در حالي كه ته آن قطور و غير قابل قرار دادن در دسته چوبي است . ته آن هم از پارچه رد نمي شود تا سوزن يا جوالدوز باشد . همين كه اين قطعه از ته اندك اندك باريك مي شود نشانه آن است كه نمي توانسته است در دسته اي جا گيرد. مجموعاً اين قطعه چنان كارايي ندارد كه بتواند ابزار جنگي يا وسيله دوخت و دوز باشد . چندان آراسته يا زيبا هم نيست كه بتواند وسيله تزيين باشد . آنچه زينت آن به حساب مي آيد شيارهايي در ته آن است و نشان مي دهد كه به همين ترتيب و لخت در دست جاي مي گرفته و شيارها مانعي براي لغزيدن در دست است . به نظر مي رسد ايـن وسيله مـي تـوانسته است دو كاربرد داشته باشد :

 

نخست اينكه اين ابزار به جاي شانه يا دفتين وسيله كوبيدن فرش بوده است . در عصري كه هنوز دفن قاليبافي اختراع نشده بود و اگر شده بود ، وزني براي كوبيدن نداشت تا در قالي هم از آن استفاده شود . ديگر اينكه همين ابزار امروزه در ميان عده زيادي از قالي بـافان غـرب ايـران از جمله مناطق انگوران ، افشار ، گروس ( بیجار ) ، و بخشي از كـردستان بـه كار مي رود كه آن را به كردي سنگ ( seng ) و به تركي خيلان ( خلال )مي گويند . تنها تفاوت در اين است كه سنگ يا خلال بنابر الزامات صنعت در دوره ما از جنس آهن است همين سنگ يا خلال را تا پنجاه سال پيش در بخش مهمي از ايران مخصوصاً در غرب ايران به كار مي برده اند و به فارسي آن را سُك (sok) ناميده اند . اما با پديد آمدن كركيت ، نقش و جنس آن در ميان آنان عوض شده است و پس از كوبيدن پود دوم با كركيت يا دفتين و اغلب قبل از آن براي نظم بخشيدن به چله ها و يكدست كردن آن استفاده مي شود . به  اين معني كه آن را مورب در دست مي گيرند و آهسته روي تارها و در سراسر عرض بافته مي كشند به اين ترتيب قطعه دوم مفرغي هم به احتمال بسيار زياد وسيله قالي بافي است . دليل مهم ديگري كه در مورد ابزار قالي بافي بودن اين قطعه دوم وجود دارد ، وجود سوراخ در فاصله 15 سانتيمتري از سر و 10 سانتيمتري از ته آن است ، به احتمال قوي از اين سوراخ براي كشيدن پود استفاده مي شده يعني اين قطعه همان نقشي را داشته است كه اكنون سيخ پودكشي در مناطقي همچون آذربايجان بر عهده دارد . بدون ترديد قسمتي از پود را از اين سوراخ رد مي كرده اند و سپس خود آن را با پود از فاصله تارها مي گذرانده اند .

محل پيدا شدن اين دو قطعه در گوري نزديكي كامفيروز فارس بوده است . اين محل فاصله چنداني از تپه مليان ندارد كه اكتشافات آن معروف است و تاريخ آن قبل از دوره مفرغ آغاز مي شود . اما اينكه اين دو قطعه از گوري پيدا شد ، دليل ديگري است بر اينكه ابزار قالي بافي هستند . احتمالاً ابزارهاي قالي بافي زن بافنده را با او به خاك مي سپرده اند تا در جهان ديگر هم بيكار نماند . قطعاتي هم كه از آسياي مركزي كشف شده همگي در گور زنان بوده است . بعد از مشاهده دو ابزار مذكور نمونه هاي مفرغي ديگري نيز مشاهده شده كه گاه سه يا چهار سُك يا خلال به هم و با حلقه مفرغي ديگري به هم متصل بوده اند . اين مرحله ديگري در پيشرفت به سوي ايجاد شانه قالي بافي است يعني به جاي استفاده از يك سُك ، سه يا چهار سُك را همراه كرده ، كارايي آن را چند برابر كرده اند . كهنترين نمونه اي كه از اين ابزار كشف و ضبط شده از تپه يحيي است كه از هزاره سوم قبل از ميلاد مي باشد و اين ابزارها همگي و به احتمال زياد ابزارهاي قالي بافي هستند . سُكهاي زيادي نيز از تالش به دسته آمده است كه تصوير آنها را برزورسكي در كتاب « مروري بر هنر ايران » به دست داده است .

 

همچنين بخش مهمي از قطعات مفرغي كه از لرستان به دست آمده و به نام گيره يا سنجاق يا سوزن و امثال آن ناميده شده اند . سُكهاي آراست قالي بافي هستند و قلابي كه معمولاً در سر آنها با پيكره كوچك گوزن ، بز كوهي و امثال آنها ساخته شده ، بعنوان دستگيره آن و شبيه قلاب يا جا انگشتي در مضراب سنتور است و به طور مشخص براي قرار گرفتن با انگشتان و كوبيدن قالي است.

 

تعدادي از اين سكها در موزه ايران باستان موجود است . اين قطعات متعلق به هزاره سوم قبل از ميلاد در تپه يحيي و هزاره دوم در تالش و هزاره اول در لرستان به دست آمدند و آخرين نمونه ها حتي نشانه اي از تحول كامل چاقوي قالي بافي را دارند . اين وسايل دو نمونه اند به شماره هاي 1296 د .ك . آ 1396 و 3572 د .ك . آ 16511 در موزه ايران باستان كه بسيار قابل توجه اند. نخستين نمونه داراي سه قسمت دسته ،كاردك و سُك با هم است . اين مرحله مهمي در پيشرفت است هم در صرفه جويي و كاربرد فلز كمتر و هم تضييع وقت كمتر براي گذاشتن و برداشتن ابزارها ، اما هنوز كارد را مثل كاردهاي پيشين دو طرفه ساخته اند و حال آنكه مي توانستند مثل كارد و قلاب آذربايجاني يك طرفه بسازند . نمونه بعد كه شباهت آن به كارد يا قلاب آذربايجاني بسيار زياد است و با آن قابل مقايسه است به اين مرحله از پيشرفت رسيده است از آنجا كه هنوز سر اين قطعه مانند سك است و خميدگي قلاب را ندارد روشن است كه از آن مثل سك استفاده مي شده است .

 

 

 

 

متأسفانه از آنجاكه از قديم دستة شانه از چوب ساخته مي شده ، بر خوردن به شانه قاليبافي در آثار باستان شناسي غير ممكن است . مگر اينكه يك دسته سُك يا تيغه با هم كشف شود و بقاياي شانه باشند . امروزه تعداد اين سُكها و چاقوها در موزه هاي ايران وجهان نسبتاً فراوان است و تنها بايد آنهايي را كه نمي توانسته اند سوزن يا ميله اي زينتي باشند از ابزارهاي قاليبا في جدا كرد . بايد توجه داشت كه انسان عهد مفرغ توانسته است از مفرغ ميله هايي تا قطر دو ميليمتر ايجاد كند . بنابراين امكان اينكه اين سُكها سوزن يا جوالدوز باشند وجود ندارد . خصوصا كه تعدادي از آنها سوراخ ندارند و ديگر اينكه آنها كه سوراخ دارند اين سوراخ در سر يا ته آنها نيست و همچنين معمولاً دستگيره آنها اجازه عبور از بافته را نمي دهند . »

 

 

 

به  اين ترتيب طبق شواهد مذكور و توضيحات و ادلّة علي حصوري با قديمي ترين  ابزار قاليبافي كه متعلق به عهد مفرغ است آشنا شديم و اين حركتي است در جهت گسترش تاريخ فرشبافي ايران بلكه جهان .

اخبار مرتبط